امیرصدراجونمامیرصدراجونم، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره
امیرحسین جونمامیرحسین جونم، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

دنیای پسرونه هام

سوختگی

وای خدای من از کارای امیرصدرا  ان قدر فضول و شیطونی که نگو  یک دقیقه اروم و قرار نداری عصرروز سه شنبه ۱۴۰۰.۱۲.۱۵ زنگ زدی مغازه و گفتی که مامان سوختم زود بیا خانه نمیدانی چه جوری خودم را رسوندم خانه داشتم سکته میکردم  بخاری را زیاد کرده بودی و پشتت چسبیده به بخاری  شکر خدا که سوختگیش شدید نبود رفتم پماد گرفتم اوردم زدم به پشتت  خدارا شکر که به خیر گذشت  انشالله هیچ بچه ای مریض نشه  اینم عکست که مجبور بودی همش به شکم بخوابی  ...
5 فروردين 1401

عید سال ۹۹

وای عید سال ۹۹ فکر کنم برای تمام مردم دنیا عید خوبی نبودش  چه قدر سال ۹۹  را مردم بد شروع کردنند االهی که این ویروس کرونا نابود بشه تا مردم یک نفس راحتی بکشند  ما هم امسال عید جایی نرفتیم و خانه بودیم  فقط زنگ میزدیم و تبریک میگفتیم  فقط برا خودمون سفره هفت سین پهن کردیم  سال ۹۹ سال موش بود  لحظه تحویل هم ساعت ۷ صبح بود امیرحسینم خوابش میومد  قربون خنده هات  مثل همیشه سحرخیز و سرحال ...
5 آبان 1399

مو قشنگ من

اصلا و به هیچ عنوان دوست نداری مو هات را کوتاه کنیم  میگی کچل میشم من  تاریخ عکس  ۹۹/۲/۱۱ تارخ عکس ۹۹/۴/۱۵ ...
5 آبان 1399

تولد ۴ سالگی

امیر حسینم یک هفته پیش برات تولد گرفتم  اینم بگم که چند ماهی میشه یک مریضی به نام کرونا اومده که ما را از همه جا انداخته و نتوانستیم جایی بریم  و برا تولدت هیچ کسی را دعوت نکردیم .به جز مامان جون  اقاجون  و کیک تولدت را خودم با کمک خاله نازنین درست کردم  ایشالله که هزار ساله بشی و دلت همیشه شاد باشه  و سالم و سلامت باشی  الهی که قربونت برم😘 قربون شمااا برمممممم🤩😘 ...
3 آبان 1399

بعد از یک مدت خیلی طولانی

سلام سلام سلام به پسرای گلم  امروز بعد از چند سال میخوام خاطرات قشنگ تون را بنویسم  اخه که چه همه حرف دارم برا گفتن از امروز هم میخوام یکی یکی از خاطراتی که یادم میاد اینجا بنویسم  که چه قدر بزرگ تر و باهوش تر شدید🤗
3 آبان 1399