امیرصدراجونمامیرصدراجونم، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره
امیرحسین جونمامیرحسین جونم، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

دنیای پسرونه هام

شتر سواری در عطار

27 مرداد 1402 مامان جون زنگ زد و گفت که شب بریم عطار تا بچه ها بازی کنند وقتی رفتیم شما گفتید که میخوایین سوار شتر بشیم از اونجا که من خودم میترسیدم به خصوص موقع نشستن و پیاده شدنش  نتوانستم حتی یک درست و حسابی ازتون بگیرم همش میترسیدم بیفتین😱   ...
7 شهريور 1402

گیتار امیرصدرا

از 9فروردین 1402 برای شما و خاله نازنین تصمیم گرفتیم که برین کلاس اموزش گیتار البته میل خودتون بود 12 جلسه که شد 900 تومان  استاد هم اقای کاوه صالحی راد است  تا الان 3 جلسه میشه که رفتیم  امیدوارم موفق باشید و خوب تمرین کند که البته الان زیاد تمرین نمیکنی نمیدانم چرا هر کاری جلسه اولش خوبی بعد دیگه خوب پیش نمیری  هر کلاسی که ثبت نامت کردم همین طوری بودی نمیدانم چرا این جوری میکنی این دفعه گفتم باشه با خاله نازنین بری شاید بهتر باشه ولی هیچ فرقی نکرد  خدا خودش میداند که چه قدر دلم میسوزه که چه قدر وقت و فرصت و سنت از دست میره و هیچ گونه تلاشی نمکنی  ...
28 فروردين 1402

ثبت نام مدرسه امیرحسین

امسال تصمیم گرفتم که در مدرسه غیردولتی ثبت نامت کنم  هم نزدیک خانه است و هم گفتم بهتر میرسن  برای ثبت نام که رفتم گفتن ما اول از بچه ها تست میگیریم اسمت را یاداشت کردند و گفتند که زنگ میزنند  خلاصه بعد از چند روز زنگ زدند و بردیمت برای تست  خدارا شکر قبول شدی  و بعد هم همونجا ثبت نامت کردیم امیدوار درس خوان باشی و موفق  
28 فروردين 1402

واکسن امیرحسین

پنج شنبه 24 فروردین 1402 بردمت واکسن کلاس اول را زدند  وای که که چه واکسن بدی بود چه قدر اذیت شدی  جای واکسن سفت شده بود و ورم کرده بود  یک سره میگفتی دستم درد میکنه  مثل کسی که دستش شکسته باشد دست را نگه داشته بودی الان بعد از چهار روز هنور هم میگی یک کمی درد میکنه  هنوزم که دست میزنم جای واکسن گرم است  خدارا شکر که زدیم و تمام شد
28 فروردين 1402

حال این روز ها

از روز سه شنبه9 اسفند ساعت 4و 30 دقیقه از صدای سرفه ات را شنیدم اومدم دیدم چه قدر تب داری  بعد هم گفتی گلوم درد میکنه دارو بهت دادم بعد پس اوردی  دو سه باری پس اوردی  نوبت گرفتم بردمت دکتر گفت ویروس است  بهت امپول داد که دیگه پس نیاری   بعد از نیم ساعت که اومدیم خانه فایده نداشت دیدم هرده دقیقه یک بار استفراغ میکنی  دوباره بردمت دکتر  این دفعه  سرم داد و یک امپول که ریخت داخل سرم و گفت اگر بعد از این  پس بیاری باید بیایی بستریش کنیم  خلاصه دو تا یی با هم تاساعت 3 درمانگاه بودیم و بعد که سرمت تمام شد رفتیم خانه ولی عصر دو بار دیگه پس اوردی  و صبر کردم&n...
13 اسفند 1401

کلاس نقاشی

در کل عاشق کشیدن نقاشی هستی  برای همین به فکر افتادم که کلاس نقاشی ثبت نامت کنم  یک مدتی میشه که میبردمت کلاس نقاشی و دیدم که جای خوبی نیست و اونجا نبردمت خودتم دوست نداشتی  از دیروز یک جای جدید پیدا کردم و نزدیک خانه است و میبرمت اونجا از اینجا خودت خیلی خوشت اومده و راضی هستی 
5 دی 1401