یه شوک
یک هفته ای بود که امیر صدرا وقتی از مهد کودک بر میگشت ناهار نمیخوردش و میگفت که من سیرم
من هم با خودک گفتم نکنه که گرما زده شده چیزی نمیخواد
خلاصه امیر صدرا جان یه روز اومد و گفت که که من کیک و شیر خریدم
گفتم مگه پول داشتی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گفت نه به من دادند
رفتم مهد و جویا شدم دیدم بله اقا هر روز که میخواسته بیاد خانه برای خودش کیک و شیر میگرفته و میخورده
میگفته خاله من گرسنه ام و بهش میدادند
فهمیدم که یه حساب دفتری برای خودش درست کرده
این هم از کار شیطون بلای ما
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی